من و تو در رویا

کمی دل تنگی

 
 

توکه......
ارسال شده در شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, - 19:33

 

توکه غریبه نیستی...
  دیگر نمیتوانم خودم را
به آن راهی بزنم که نمیدانم کجاست...!!!
دلم همان راهی را میخواهد
که تو در امتدادش ایستاده باشی...

 


نويسنده یوسف؛سنجد

 


معرفت .......
ارسال شده در یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, - 23:35


کوچه ای را بود نامش معرفت ...

مردمانش با مرام از هر جهت ...

سیل آمد کوچه را ویرانه کرد ...

مردمش را با جهان بیگانه کرد ...

هرچه در آن کوی بود از معرفت ...

شست و با خود برد سیل بی صفت ...

از تمام کوچه تنها یک نفر ...

خانه اش ماند و خودش جست از خطر ...

رسم و راه نیک هرجا بود و هست ...

از نهاد مردم آن کوچه است ...

چونکه در اندیشه ام اینگونه ای ...

حتم دارم از بچه های آن کوچه ای ..


نويسنده یوسف؛سنجد

 


یه آدمایی....سنجدددددددددددد
ارسال شده در یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, - 23:32

 

 

 

 

یه آدمایی....
 


یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن…

 
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم..

 
وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده

راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره…


همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون…

اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن

اینایی که همیشه میخندن

اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن

همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن

اینا فرشتن …

تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه اذیتشون نکنین …

تنهاشون نزارین ؛ داغون میشن



نويسنده یوسف؛سنجد

 


رشته ای افکنده شد....سنجد
ارسال شده در یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, - 23:29


طرّه ی زلف سياهت شد نگین روی تو

رعشه می آرد به جانم ، لرزه گیسوی تو


گر دو چشمت میکند ، افسون مرا هر دم چه باک 

تیر بنشاند به جانم ، آن خم ابروی تو


رشته ای افکنده شد بر جسم و جان خسته ام 

میکشاند هر طرف ، آن تار تار موی تو


گر گذارم سر به بستر ، نیستم از بهر خواب 

تا که پیغامی صبا آرد نسیم از کوی تو


مست و مدهوشم کند ؛ هر دم شمیم نسترن 

می نشاند بر مشامم ؛ یادگار بوی تو

عالم و عاقل نمیدانند حال و روز من 

عارف و سالک شدم من از مرام و خوی تو

آشنا گر ده زبان آرد همی اندر دهان 

قفل آرد بر زبان ، تا باز بیند روی تو


نويسنده یوسف؛سنجد

 


کوچه ای
ارسال شده در یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, - 23:18


کوچه ای را بود نامش معرفت ...

مردمانش با مرام از هر جهت ...

سیل آمد کوچه را ویرانه کرد ...

مردمش را با جهان بیگانه کرد ...

هرچه در آن کوی بود از معرفت ...

شست و با خود برد سیل بی صفت ...

از تمام کوچه تنها یک نفر ...

خانه اش ماند و خودش جست از خطر ...

رسم و راه نیک هرجا بود و هست ...

از نهاد مردم آن کوچه است ...

چونکه در اندیشه ام اینگونه ای ...

حتم دارم از بچه های آن کوچه ای ..


نويسنده یوسف؛سنجد

 


نتوان ........
ارسال شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, - 21:56

نتوان گفت که این قافله وا می‌ماند
خسته و خفته از این خیل جدا می‌ماند
این رهی نیست که از خاطره اش یاد کنید
این سفر همره تاریخ به جا می‌ماند
دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دل سیر ز هر دام رها می‌ماند
میرسیم آخر و افسانه وا ماندن ما
همچو داغی به دل حادثه ها می‌ماند
بی صداتر ز سکوتیم ولی گاه خروش
نعره ماست که در گوش شما می‌مانید
بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ما
مرد با هر چه ستم هر چه بلا می‌ماند..


نويسنده یوسف؛سنجد

 


اگرچه
ارسال شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, - 21:49

 

 

اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم

تورا نمی دهم از دست، تا توان دارم

سری به مستی نیلوفران صحرایی

«دلی به روشنی باغ ارغوان دارم»

اگرچه مرده ای، ای عشق! نقش نامت را

هنوز هم که هنوز است بر زبان دارم

چراغ یاد تو را در کجا بیاویزم

کز این کبود نفس گیر در امان دارم؟

میان سینه من آتشی است چون فانوس

اگرچه خواستم این شعله را نهان دارم

از:کاکایی


نويسنده یوسف؛سنجد

 


می ترسم....................
ارسال شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, - 21:33
 
می ترسم از نبودنت...

و از بودنت بیشتر!!!

نداشتن تو ویرانم میکند...

و داشتنت متوقفم!!!

وقتی نیستی کسی را نمی خواهم.

و وقتی هستی تو را می خواهم.

رنگهایم بی تو سیاه است ،و در کنارت خاکستری ام

خداحافظی ات به جنونم می کشاند..

نويسنده یوسف؛سنجد

 


وقتی دلتنگ............م
ارسال شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, - 21:26

وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوستت داره.

وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی.

وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه.

وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته.

وقتی چشمات تهی از تصویرم شد به یاد بیار کسی رو که حتی توی عکسش بهت لبخند میزنه.

وقتی به انگشتات نگاه کردی به یاد بیار کسی رو که دستاش در ارزوی دستاته.

وقتی شونه هات خسته شد به یاد بیار کسی رو که هق هق گریه اش اونها رو می لرزوند.

وقتی که دلت گرفته شد به یاد بیار کسی رو که قلبش مملو ازعشق پاک تو است.

ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم

 

 



نويسنده یوسف؛سنجد

 


تا بينديشم
ارسال شده در چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, - 9:53

 

 گرچه كوبيدي خودت خنجر به عاشق بودنم

 

پي نبردي تا ابد آخر به عاشق بودنم

غير ممكن مي‌شود ممكن، تو مي‌ديدي اگر

شك نمي‌كردي كمي ديگر به عاشق بودنم

شاعرم. نه، ظاهرم را بي‌خودي سنجيده‌اي

تكيه كردي اين وسط كمتر به عاشق بودنم

با همين سرگيجه‌ها و اشتهاي كور من

كم كمك پي‌ مي‌برد مادر به عاشق بودنم

مي‌روم از كوچه‌هاتان، ها! سياوش مي‌شوم

گرچه شايد خورده اينجا ضربه عاشق بودنم

مي‌روم در لابلاي تلخها با واژه‌هام

تا بينديشم كمي بهتر به عاشق بودنم


نويسنده یوسف؛سنجد

 


خالي از.....م
ارسال شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, - 19:43

مي انديشم...

همين روزهاست كه شكل تو شوم!

بي تفاوت...

سرد...

خالي از احساس..

نويسنده یوسف؛سنجد

 


برای شکستن......
ارسال شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, - 22:42

 

 

برای شکستن من یه اخم کافیه ...

 

نیازی به فریادت نیست واسه اشک

 

ریختنم سکوت تو کافیه ...

 

نیازی به قهر نیست

برای مردنم حرف رفتنت کافیه ...

نیازی به انجامش نیست


نويسنده یوسف؛سنجد

 



ارسال شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, - 22:38

 

بخشنده باش ولی بعضی وقتها درنده..

 

 


واسه گرگها گرگ باش..با پرنده ها پرنده


نويسنده یوسف؛سنجد

 


بوی خاطره ها .....
ارسال شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, - 22:26

میگن بــاران که می بارد .

بوی خاک بلند می شود !...

امــا امشــب زیر بـــاران

که بـودم فهمیــدم :

اینجا باران که میبــارد

فقـط و فقــط


بوی خاطره ها بلند می شود .... !!!!!!

بوی خاطره ها


نويسنده یوسف؛سنجد

 


زین پس............باران
ارسال شده در دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, - 12:38

زین پس تنها ادامه می دهم،در زیر باران....

حتی به درخواست چترهم جواب رد میدهم و کناری می اندازمش

میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم....!

باران نبار من نه چتر دارم نه یار...

نويسنده یوسف؛سنجد

 


خیلی سخته...
ارسال شده در دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, - 12:33

 

خیلی سخته که واسه کسی بمیری ولی اون قبولت نکنه

خیلی سخته که عاشق کسی باشی ولی باهات نمونه

خیلی سخته که از پیشت بره . بره تا فرداهای دور

خیلی سخته که عشقت بره سفر. که عشقت بدون تو بره سفر

خیلی سخته که عاشق باشی. عاشق بمونی. عاشق زندگی کنی. ولی مرده باشی

خیلی سخته که بمیری. بمیری بدون عشقت. با یاد عشقت. با رویای عشقت. با آرزوی عشقت

خیلی سخته که مجبور بشی با عشقت خداحافظی کنی

خیلی سخته که دلت بشکنه. خیلی سخته که دلت بشکنه و تیکه های شکسته اش لگدمال بشه

خیلی سخته که باهات باشه ولی تو دلش جای دیگه باشه


نويسنده یوسف؛سنجد

 


لیـــاقــت........
ارسال شده در دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, - 12:29

 

لیـــاقــت مــی خواهــد

بـــودن در شعــر هـــای دختــریــــ کهــــ

بـــــا تمامــــ عشقــش نبـــودنـــت را اشکــــ مــی ریـــزد

تعجـــب نکــــن !!

در بی لیـــــاقتی می شکـــی نیـــست

اینجـــا دلیـــل بــودنـــت میـــان بغــــض هــــایـــم

خــریتـــــ خـــودم اســـت نـــه لیـــاقــــت تــــو …!


نويسنده یوسف؛سنجد

 



ارسال شده در دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, - 12:28


هر شادی که بی توست، اندوه است!

هر منزل که نه در راه توست،زندان است!

هر دل که نه در طلب تویت ، ویران است!

 
یک نفس با تو ، به دو گیتی ارزان است!

یک دیدار از آن تو ، به صد هزار جان رایگان است!
 


نويسنده یوسف؛سنجد

 


دوستان خوب من....
ارسال شده در یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, - 14:57


نويسنده یوسف؛سنجد

 



ارسال شده در یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, - 14:54


نويسنده یوسف؛سنجد

 



صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 32 صفحه بعد