من و تو در رویا

کمی دل تنگی

 
 

چه کسی............
ارسال شده در چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, - 17:39

 

چه کسی می داند که تو

 

در پیله تنهایی خود تنهایی؟

 

چه کسی می داند که تو

 

در حسرت یک روزنه در فردایی؟

 

پیله ات را بگشا تو

به اندازه ی یک پروانه زیبایی...

 


 


نويسنده یوسف؛سنجد

 


دنیایم.........
ارسال شده در چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, - 2:2
 
را میدهم برای لبخندت...
 
هراسی نیست ...
 
شاد که باشی دوباره دنیا از آن من است...

نويسنده یوسف؛سنجد

 


گــــ ـاهی..............
ارسال شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, - 10:30
 
 
 
 
گــــ ـاهی وقتهــ ـا آدمهـــ ـا ،

از یکـــ جایی به بعــــــد ،

از یکـــ روزی به بعـــــــد ،

از یکـــ (( نفــــــــــر )) به بعـــــد ،

دیگــــــــر هیچ چیز برایشان معنی ندارد ...

نه رنگـــ ها ،

نه خیـابانهـــا ،

نه فصلهــــــــا ...

گاهـــــــی وقتهــــا آدمهــ ـا

از یک نفــــــــر به بعــ ــــد فقط دلتنگ اند ...

نويسنده یوسف؛سنجد

 


مرد که باشی........
ارسال شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, - 1:39
 
مرد که باشی باید حواست به خیلی چیزها باشد....


خیلی چیزها که فقط مردها میدانند....


حتی اگر خودت را نبینی....


غرورت را.....

 

قدرتت را....

 

صلابتت را...

 

اقتدار و مردانگی ات را....


مرد که باشی باید جوانمرد باشی...

 

نامردی از دست همه بر

 

می آید....

نويسنده یوسف؛سنجد

 


دوس دارم.
ارسال شده در یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, - 13:13

  دوس دارم ببرمت یه جای شلوغ ,


خیلی شلوغ ,


وایستم اون وسط نگات کنم!


بگم اینارو میبینی؟


بگی آره...!


بگم تو هیاهوی همه این آدما ,


بازم من چشمام فقط دنبال تو میگرده ,


دلم برای تو تنگ میشه... ♥


صداهاشونو می شنوی؟


بگی آره!


بگم تو اوج همین صداها دلم دنبال صدای تو میگرده... ♥


بگم حالا چشماتو ببند ,


بگو چه حسی داری!


بگی انگار گم شدم بین یه عالمه غریبه ,

 



بگم اگه نباشی گم میشم بین یه دنیا غریبه ..... ♥

 

 

 


نويسنده یوسف؛سنجد

 


گاهی,,,,,,,,,
ارسال شده در یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, - 13:9

 

  گاهی هستی

گاهی نه

گاهی دوستت دارم

گاهی نه

تو کیستی و از کجایی

که هر غروب دلتنگت می شوم


نويسنده یوسف؛سنجد

 


کنار...........
ارسال شده در یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, - 1:16
 
 
کنار حوصله ام بنشين
بنشين مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره ي عشق
بنشان مرا به منظره ي باران
بنشان مرا به منظره ي رويش
من سبز مي شوم .

نويسنده یوسف؛سنجد

 



ارسال شده در یک شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, - 23:59
دل تکونی از خونه تکونی واجب ترِه
دلتو بتکون
از حرفا
بُغضا
آدما
دلتو بتکون از هرچی که تو این یک سال ...
یادش دلتو به درد آورد
از خاطره هایی که گریه هاش بیشتر از خنده هاش بود
از نفهمیدنِ اونایی که همیشه فهمیدیشون
دلتو بتکون از کوتاهی های خودت
اگه با یه
"ببخشید! من هم مقصر بودم" یکی رو آروم می کنی
آرومش کن
دلتو بتکون.. یه نفسِ عمیق بکش
سلام بده به بهار
به اتفاقای خوب
به خودت قول بده تو سالِ جدید
بیشتر دوست داشته باشی
بیشتر باشی
بیشتر بخندی..

نويسنده یوسف؛سنجد

 


منو ........
ارسال شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, - 20:53

 
منو بشنو از دور ... دلم می خواهدت
امـــــــروز، با آواز ... دلم می خوانـدت
می گویمت به باد ... بـــاد می نالدت
می ریـزمت به ابـر ... ابــــر می باردت ....

نويسنده یوسف؛سنجد

 


خدایا ........
ارسال شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, - 20:41
 
 
خدایا امروز را مهمان من باش...
 
به یک فنجان قهوه ی تلخ...
 
وقتش رسیده طعم دنیایت را بدانی...

نويسنده یوسف؛سنجد

 


دیدم .......
ارسال شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, - 20:3

 

زنی را دیدم؛ دردناک ترین درد را داشت و آرام بود.
عظیم ترین اندوه را داشت و آرام بود.
آرامش او در ظاهر بود و درونش هنگامه ای بود از درد و رنج و اندوه.

 

 


نويسنده یوسف؛سنجد

 



ارسال شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, - 19:58

 
دلم می شکند زمانی که ؛
 
نيمکت های دو نفره ی پارک را می بينم ...
 
خيالی نيست !!!
 
به خاطراتت تکيه می دهم ؛
 
می دانی عزيزم ،
 
... نبودنت را بسيار درد می کشم ...
اما،
 
فهميده ام
 
که باد با شمع خاموش کاری ندارد
 
درد يعنی " زندگی " .


نويسنده یوسف؛سنجد

 


ﻋﻴــــــــــــــــﺪ ﻣﻦ
ارسال شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:, - 22:55
 
ﻋﻴــــــــــــــــﺪ ﻣﻦ
ﺑﺎﺵ ﮔﻠﻢ !

ﺳﻔﺮﻩ ﺍﻱ ﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻱ ﻋﺸﻖ ...

ﻫﻔﺖ ﺳﻴﻨﻲ ﺑﻪ ﺑﻠﻨﺪﺍﺍﺍﻱ ﺩﻟﺖ

ﻭ ﻣﺮﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﻦ

ﺳﺮِ ﺁﻥ ﺳﻔﺮﻩ ﻱ ﻧﺎﺏ

ﺍﻱ ﺗﻮ ﻫﻤﺮﻧﮓ ﮔﻼﺏ

ﺩﻋﻮﺗَﻢ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺷﺮﺍﺍﺍﺍﺏ !...

ﺁﻥ ﺷﺮﺍﺑﻲ ﮐﻪ ﺯِ ﺍﻧﻔﺎﺱِ ﻟﺐِ ﺗﻮ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ

ﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﺴﺖ ﺗﺮﻳﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ..

 

ﻋﻴــــــــــــــــﺪ ﻣﻦ

 

 ﺑﺎﺵ ﮔﻠﻢ !!!

نويسنده یوسف؛سنجد

 


بی عشق.........
ارسال شده در سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, - 20:42


بیا تا سیبهای عشق را دوباره

از درخت بهشت بچینیم .

به گناه عاشق شدن می ارزد

بهشت را خالق عشق افرید

بی عشق صفائی ندارد


نويسنده یوسف؛سنجد

 


چه شبهایی
ارسال شده در سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, - 15:27

چه شبهایی با رویای تو خوابیدم نفهمیدی


چه شبهایی که اسمت رو لبهام بود نمی شنیدی


چه شبهایی که اشکام و به " تنهایی " نشون دادم


از عمق فاصله آروم... واسه تو دست تکون دادم


چه شبهایی با شبگردی شب و تا صبح می بردم.


نبودی ماه جون می داد نبودی بی تو می مردم.


چه شبهایی دعا کردم یکم این فاصله کم شه


یه بار دیگه نگاه من تو رویاهات مجسم شه


توی این خونه یخ می بست تن سرد سکوت من


چقدر جای تو خالی بود چه شبهای بدی بودن...


گذشتن عمرم و بردن حالا من موندم و حسرت


چه قدر بی رحم این دنیا به این تقدیر بد لعنت



نويسنده یوسف؛سنجد

 


سلامتیه تو 2
ارسال شده در سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, - 15:13


سلامتیه تو                            

          

تویی که این متنو میخونی                                                  

     

تویی که دلت شکست                                   

         

ولی مرام داشتی                             

      

تنها موندی             

 

         

اما معرفت داشتی

 

        


نويسنده یوسف؛سنجد

 


وقتی تو.......
ارسال شده در سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, - 15:10

 

 

وقتی تو نیستی همه نیستند





نه که نیستند ، هستند





ولی مثل تو نیستند


نويسنده یوسف؛سنجد

 


به سلامتی 1
ارسال شده در سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, - 14:51


سلامتی عشق های پاک قدیمی 

که واسه ابراز علاقه به هم نیازی به 

ولنتاین و کادوهای تو خالیش نداشتن

فقط وفادار می موندن به هم پاک و ساده و بی ریا,

 


نويسنده یوسف؛سنجد

 


به سلامتی تو
ارسال شده در دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, - 21:25

 

 

به سلامتی خدا که هرچه قدر بدی دید جز خوبی تحویل نداد

 


نويسنده یوسف؛سنجد

 


دور از تــــــــــو...
ارسال شده در دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, - 21:24
دور از تــــــــــو...

چـنـد شـنـبـه هـا هـم جـمـعـه مـی شـونـد!

و بـا قـامتـی بـلـنـد

و چـشـمـانـی سـرمـه کـشـیـده

از انـتـظـارم بـالـا مـی رونـد

رنـگ ِ سـرخ مـی پـاشـنـد بـر چـهـره ی غـروب . . .

و غـربـتِ روزهـایـم را یـاد آوری مـی کـنـنـد

هـر لـحـظـه . .

نويسنده یوسف؛سنجد

 



صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 32 صفحه بعد