من و تو در رویا

کمی دل تنگی

 
 

من با تو
ارسال شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, - 1:19
 
من با تو
 
خواهم ماند
 
راست و دروغش...
 
پايِ عشق ....

نويسنده یوسف؛سنجد

 


دلم تنگ است
ارسال شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, - 1:14
دلم تنگ است ٬
دلم میسوزد از باغی که میسوزد .

نه دیداری
٬ نه بیداری ٬
نه دستی از سر یاری

مرا آشفته میدارد
چنین آشفته
بازاری . .

نويسنده یوسف؛سنجد

 


خواب چشماتو ....سنجد جونم
ارسال شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, - 23:27
  •  
    چشمای من خواب چشماتو دیده
    غم از دلم با دیدنت پریده

    ناز نگات ای همه هستی من
    دوست دارم ای از خدا رسیده

    عاشقمو به عشق تو اسیرم
    بیا که بی تو از زندگی سیرم

    بگو بگو ،تو هم اسیرِ عشقی
    تا که واست جون بدمو ، بمیرم

    میمیرم میمیرم واسه برق چشمات
    می میرمواسه ناز نگات

    میمیرم میمیرمواسه خندیدنت
    میمیرم تا بشم فدات

    میمیرم میمیرم میمیرم

    بازم سر راهتو من میگیرم
    جسارتی کردمو سربه زیرم

    لحن نگاهت میگه دوستم داری
    خدایا حاضرم براش..... بمیرم



نويسنده یوسف؛سنجد

 


عاشقی
ارسال شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, - 23:22
 
 تو کوچه های خلوت خیال های عاشقی
 
روی نبض هر ترانه ای
 
هیچ باوری
 
به پای قلب من نمیرسد!
  برو بگرد ببین …
  کی قد من دوستت داره؟؟؟

نويسنده یوسف؛سنجد

 


خدا به همرات ..سنجد جونم
ارسال شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, - 23:10
به سلامتي تموم كسايي
كه عاشق شدن،
و با صداقت و وفاداري
به پاي عشقشون
پير شدن !

نويسنده یوسف؛سنجد

 


دوست دارند
ارسال شده در جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, - 19:31

سکوت

من برای متنفر بودن
از کسانی که از من متنفرند
وقتی ندارم
زیرا درگیر دوست
داشتن
 
کسانی هستم که مرا
دوست دارند..

 

 

 

 

 


نويسنده یوسف؛سنجد

 


ازدواج ملا ملانصرالدین
ارسال شده در جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, - 19:26
روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟
ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم
دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟
ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری
آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود
به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ،
چون زیبا نبود
ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی
دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم
دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟
ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم

هیچ کس کامل نیست

اینگونه نگاه کنيد...

مرد را به عقلش نه به ثروتش

.

زن را به وفايش نه به جمالش

.

دوست را به محبتش نه به کلامش

.

عاشق را به صبرش نه به ادعايش

.

مال را به برکتش نه به مقدارش

.

خانه را به آرامشش نه به اندازه اش

.

اتومبيل را به کاراییش نه به مدلش

.

دانشمند را به علمش نه به مدرکش

.

مدير را به عمل کردش نه به جایگاهش

.

نويسنده را به باورهايش نه به تعداد کتابهايش



نويسنده یوسف؛سنجد

 


نترسان
ارسال شده در جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, - 14:31
 
آنقدر مرا از رفتنت نترسان ...
 
                                 قرار نیست همیشه بمانیم !
روزی همه رفتنی اند ....
                                      ماندن به پای کسی معرفت
     میخواهد نه بهانه ...

نويسنده یوسف؛سنجد

 


باران ...سنجد
ارسال شده در جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, - 14:27

گاهی باران همه دغدغه اش باران نیست

گاهی از غصه می بارد.

گاهی نیز دلش برای رسیدن

وبوسیدن زمین تنگ

می شود ومی بارد

مثل چشمان من



نويسنده یوسف؛سنجد

 


دلم
ارسال شده در جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, - 13:15

 

کسی ما را نمی جوید

  کسی ما را نمی پرسد

  کسی تنهایی ما را نمی گرید

  دلم در حسرت یک دست

دلم در حسرت یک دوست ...

  ضریح دلم در حسرت یک بی ریایِ مهربان مانده است!

نويسنده یوسف؛سنجد

 


محتاجی!
ارسال شده در جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, - 12:19

 

قویترین " مرد " دنیا هم که باشی

محتاجی!

محتاج اشکهای

عاشقانه یک " زن "


که از چشمهای نگرانش

بروی کویر زخم هایت ببارد!


نويسنده یوسف؛سنجد

 


آشناست
ارسال شده در پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, - 20:11


یک نفر در جان من

             در های و هوست

می شناسم،

این صدا فریاد ِ

اوست

با من است

اما نمی دانم کجاست ؟

آنقدر دانم که با من

آشناست


نويسنده یوسف؛سنجد

 


بهانه‌‌ی
ارسال شده در پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, - 2:22

برای خودت زندگی کن،


کسی‌ که ترا دوست داشته باشد،


با تو میماند،


برای داشتنت می‌جنگد...


اما اگر دوست نداشته باشد،


به هر بهانه‌‌یی میرود...!

باشه


نويسنده یوسف؛سنجد

 


زخم
ارسال شده در پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, - 2:11

 

حتی کفش هم اگر تنگ باشد

زخم می کند٬

وای به وقتی

که دل تنگ باشد


نويسنده یوسف؛سنجد

 


خدايـــــــــــــــــــــا
ارسال شده در پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, - 2:7
 
خدايـــــــــــــــــــــا

مدعیان رفاقت هر کدام تا نقطه‌ای همراهند...

عده ای تا مرز منفعت

عده‌ای تا مرز مال

عده‌ای تا مرز جان

عده‌ای تا مرز آبرو

و همگان تا مرز این جهان

تنها تویی که همواره می مانی،

بمان . .

 

خدایا


نويسنده یوسف؛سنجد

 


مهرباني
ارسال شده در پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, - 2:1
 
مهرباني نقش هر نقاش نيست

هر که نقشي را کشيد نقاش نيست


نقش را نقاش معنا ميدهد

مهرباني نقش يار است حيف که يار نقاش نيست

نويسنده یوسف؛سنجد

 


شوخی
ارسال شده در پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, - 1:49
 
باد هم شوخی اش گرفته
در میزند اما

از پنجره سَرَک میکشد توی اتاقم

یعنی نمیداند

گوش به زنگ و
چشم به راه توام؟
باد

نويسنده یوسف؛سنجد

 


هيچ وقت
ارسال شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, - 11:42
هيچ وقت رازت رو به کسي نگو.
وقتي خودت نميتوني حفظش کني
چطور انتظار داري کسي ديگه‌اي برات راز نگهداره

اینهمه نامردی دیدی برات تجربه نشد؟بازم باید بلا سرت بیاد؟

 

 

 

فکرم پریشونه


نويسنده یوسف؛سنجد

 


عشق يعني
ارسال شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, - 11:31

عشق يعني يك سلام و يك درود
عشق يعني درد و محنت در درون

عشق يعني يك تبلور يك سرود

عشق يعني قطره و دريا شدن

عشق يعني يك شقايق غرق خون

عشق يعني زاهد اما بت پرست

عشق يعني همچو من شيدا شدن

عشق يعني همچو يوسف قعر چاه

عشق يعني بيستون كندن بدست

عشق يعني آب بر آذر زدن

عشق يعني چون محمد پا به راه

عشق يعني عالمي راز و نياز

عشق يعني با پرستو پرزدن

عشق يعني رسم دل بر هم زدن

عشق يعني يك تيمم يك نماز

عشق يعني سر به دار آويختن

عشق يعني اشك حسرت ريختن

عشق يعني شب نخفتن تا سحر

عشق يعني سجده ها با چشم تر

عشق يعني مستي و ديوانگى

عشق يعني خون لاله بر چمن

عشق يعني شعله بر خرمن زدن


نويسنده یوسف؛سنجد

 


حسرت‌های آدم‌های
ارسال شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, - 7:53


یه پرستار ..... بزرگ‌ترین حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ روجمع کرده و

پنج حسرت رو که بین بیشتر آدم‌ها مشترک بوده منتشرکرده.


اولین حسرت: کاش جرات‌اش رو داشتم اون جوری زندگی می‌کردم که می‌خواستم٬

نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن.

حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمی‌کردم.

حسرت سوم: کاش شجاعت‌اش رو داشتم که احساسات‌ام رو به
صدای بلند بگم.


حسرت چهارم: کاش رابطه‌هام رو با دوستام حفظ می‌کردم.

حسرت پنجم: کاش شادتر می‌بودم


نويسنده یوسف؛سنجد

 



صفحه قبل 1 ... 24 25 26 27 28 ... 32 صفحه بعد